درد ودل با یار.........
نوشته شده توسط : سعید

سلام .....ی خوبم

چه حرفها که در دلم انبار شده اند ولی همین که می خوام با تو در

 میان بگذارم همه از یادم می رند. نمی دونم از چی می خواستم

 بگم از دلتنگی هام یا از دردهایی که روز بروز تلنبار می شند بر روی

 هم . از بغض هام بگم و یا از دلهره فردای بی تو بودن نمی خواهم

 بفردا فکر کنم چه می شود .بخدا دیگه از فردا و فرداها میترسم

یک بار ترسیدم تو را از دست دادم .

شاید من کوتاهی کردم در حق تو شاید لیاقتم کم بود نمیدونم

دیشب که یواشکی از پشت پنجره کلاس دیدمت خیلی ضعیف شده

 بودی دلم آتیش گرفت تو رفتی و سیر نگاهم تا فرسنگها

بدنبال جای قدمهای استوار تو بود .

بانوی زیبائی ها دلم می خواد همه وجودم را به تو تقدیم کنم

 می خوام اگر از عمرم چیزی باقی باشه خدا ازم بگیره به تو بده .

.....ی خوبیها عزیز دل بیقرارم دوستت دارم

بمون با من که تنهایم./ دگر حسی ندارد بال و پرهایم /بخون ای

 مهربون نازنین من/ بخون ازنو همون اشعار ناب و آخرین من

همین روزا بدون تو میان غصه می میرم/ ولی باور بکن ...../ دوباره من سراغت را/ اگر چه در میان خاک خاموشم/ من از سنگ مزار

 خویش میگیرم/

دوباره بغض بی امان بسته راه گلویم را ولی میذارم بمونه . نمیذارم بشکنه تو ناراحت بشی. تحمل غم تو را ندارم بخدا ندارم

قربونت از دیشب که دوباره دیدمت دیگه دلم دل نیست .پر پرواز گرفته برای اومدن پیشت

نگو مهمان نمی خواهی گل پرناز و بی همتا/

خدا کاش بتونم فریاد بزنم کاش تو بیابونا بودم و تا می تونستم نامت را فریاد میزدم

تا دیگه گلویی برای خروشیدن هم نداشته باشم.

گریهبغل





:: بازدید از این مطلب : 773
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: